دخترونه
حرفهای خودمونی
درباره وبلاگ


مدعی خواست که از بیخ کند ریشه ما غافل از انکه خدا هست در اندیشه ما

پيوندها
قلب طلایی

تک داستان آموزنده
خرقه
عشق
شب مهتابی
دخترانه
دست نوشته های من
چپ دست
ابی دل
چیه....چیزی شده
دنیای خبر
bia 2
چمنزار بی پایان
تفریح و سرگرمی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دخترونه و آدرس hiba.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 675
بازدید کل : 84799
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 72
تعداد آنلاین : 1

موضوعات
درد دل

نويسندگان
م-ه

آرشيو وبلاگ
تير 1390
خرداد 1390


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:, :: 16:30 :: نويسنده : م-ه

من  ندیدم  دو  صنوبر  را  با   هم   دشمن

          من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین

رایگان میبخشد نارون شاخه خود را به کلاغ

           هر کجا برگی  هست  شور  من  می شکفد

 
یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:, :: 2:25 :: نويسنده : م-ه

خدمت خانمهای محترم دختر خانمهای ناز و با شخصیت عرض کنم که ما در نظر سنجی این سایت در وضعیت خطرناکی به سر میبریم.خواهشمندم با فشار یک دکمه ناقابل در نظر سنجی شرکت کنید و ما را از این بحران وحشتناک و این تهمت ناروا نجات دهید از اقایوونی که به خودشون رای بدن کمال تشکر رو داریم

 
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 2:49 :: نويسنده : م-ه
 
یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید


چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟


چطور میتونی بگی عاشقمی؟


من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم

ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی

باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی، 

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون :




عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم

اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم 


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره 


عشق دلیل میخواد؟ 


نه!معلومه كه نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم

عشق واقعی هیچوقت نمی میره

این هوس است كه كمتر و كمتر میشه و از بین میره


"عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم

"ولی عشق كامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم

"سرنوشت تعیین میكنه كه چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حكم می كنه كه چه شخصی در قلبت بمونه

 
جمعه 13 خرداد 1390برچسب:, :: 2:45 :: نويسنده : م-ه




« پنج وارونه چه معنا دارد؟؟♥

خواهر کوچکم این را پرسید♥

من به او خندیدم♥

کمی آزرده و حیرت زده گفت♥

روی دیوار و درختان دیدم♥

بازهم خندیدم♥

گفت دیروز خودم دیدم♥

مهران پسر همسایه پنج وارونه به مینو میداد♥

آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید♥

بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم♥

بعدها وقتی غم♥

سقف کوتاه دلت را خم کرد♥

بی گمان می فهمی♥

پنج وارونه چه معنا دارد
 
سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:, :: 18:4 :: نويسنده : م-ه

تو نزدیک ترینی . تنها ترینی . امن ترینی . تو آنی که بی هیچ واهمه ای می توان با او سخن گفت. هر چه که فکرش را کرده باشی یا که همان دم فی البداهه بیاید را می شنوی بی آنکه خرده ای بر من بگیری . تو آنی که با شنیدن همه خواسته های خوب و بد من و با همه بی مهریم همواره بر من نظر داری و با من مهربان بودی .بهترین آنها را به سوی من جاری ساختی و محبت خود را در آن زمان که از همیشه بدتر بودم بر من روانه کردی ...

 
سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:, :: 2:4 :: نويسنده : م-ه

تو به من خندیدی

و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه ی همسایه

سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و هنوز،

سالهاست که در گوش من آرام آرام

رفتن گام تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان

غرق این پندارم

که چرا،

                                                                          خانه کوچک ما

                                                                                   سیب نداشت ؟؟!!!!

 

 
دو شنبه 9 خرداد 1390برچسب:, :: 2:32 :: نويسنده : م-ه
 

 

جز تو نمی گوید هیچ زمان کلام من

جر تو نمی شنودهیچ کس سلام من

در این جهان تیره ؛این سپهر کور

عشق تو می دمد هر لحظه بر تمام من

من می نهم هر چه دارم به پای تو

تا شعله ای شوی در شب مدام من

می خواهم از تو بنوشم جرعه جرعه نور

می خواهم از تو نور بگیرد ظلام من

بتاب بر لحظه های ناب عاشقی

بسوز هرچه جز توهست در قوام من

تو می شکنی آخر این زنجیر و بند و قفل

که سالیان سال گشته اند زندان و دام من

تو می شکوفی چون گل امید

 در این شوره زار همیشه خام من

 
دو شنبه 9 خرداد 1390برچسب:, :: 1:9 :: نويسنده : م-ه

خواب ناز بودم شبی

 

دیدم کسی در میزند

 

در را گشودم روی او

 

دیدم غم است در میزند

 

ای دوستان بی وفا

 

از غم بیاموزید وفا…..

 

غم با همه بیگانگی

 هر شب به من سر می زند

نظر یادتون نره وگرنهاین شکلی میشین

 
یک شنبه 8 خرداد 1390برچسب:, :: 16:10 :: نويسنده : م-ه

جک و دوستش باب تصميم مي گيرند برای تعطيلات به اسکي برند. با همديگه رخت و خوراک و چيزهای ديگرشان را بار ماشين جک مي کنند و به سوی پيست اسکي راه مي افتند .
پس از دو سه ساعت رانندگي ، توفان و برف و بوران شديدی جاده را در بر گرفت چراغ خانه ای را از دور مي بينند و تصميم مي گيرند شب را آنجا بمانند تا توفان آرام شود و آنها بتوانند به راه خود ادامه دهند .
هنگامي که نزديکتر مي شوند مي بينند که آن خانه در واقع کاخيست بسيار بزرگ و زيبا که درون کشتزار پهناوريست و دارای استبلي پر ازاسب و آن دورتر از خانه هم طويله ای با صدها گاو و گوسفند است .
زني بسيار زيبا در را باز مي کند. مردان که محو زيبايي زن صاحبخانه شده بودند، توضيح مي دهند که چگونه در راه گرفتار توفان شده اند و اگر خانم خانه بپذيرد شب را آنجا سر کنند تا صبح به راهشان ادامه دهند.
زن جذاب با صدايي دلنشين گفت: همانطور که مي بينيد من در اين کاخ بزرگ تنها هستم ، اما مساله اين است که من به تازگي بيوه شده ام و اگر شما را به خانه راه دهم از فردا همسايه ها بدگويي و شايعه پراکني را آغاز مي کنند .
جک پاسخ داد: نگران نباشيد، برای اين که چنين مساله ای پيش نيايد ما مي تونيم در استبل بخوابيم. سحرگاه هم اگر هوا خوب شده باشد بدون بيدار کردن شما راه خود را به طرف پيست اسکي ادامه خواهيم داد.

زن صاحبخانه مي پذيرد و آن دو مرد به استبل مي روند و شب را به صبح مي رسانند بامداد هم چون هوا خوب شده بود راه مي افتند .

------------ --------- --------- ------

حدود نه ماه بعد جک نامه ای از يک دادگاه دريافت مي کند در آغاز نمي تواند نام و نشانيهايي که در نامه نوشته بود را به ياد آورد اما سر انجام پس از کمي فشار به حافظه مي فهمد که نامه دادگاه درباره همان زن جذاب صاحبخانه ای است که يک شب توفاني به آنها پناه داده بود.
پس از خواندن نامه با سرگرداني و شگفت زده به سوی دوستش باب رفت و پرسيد: باب، يادت مياد اون شب زمستاني که در راه پيست اسکي گرفتار توفان شديم و به خانه ی آن زن زيبا و تنها رفتيم؟

باب پاسخ داد: بله

جک گفت: يادته که ما در استبل و در ميان بو و پشگل اسب و قاطر خوابيديم تا پشت سر زن صاحبخانه حرف و حديثي در نيايد؟

باب اين بار با صدايي لرزانتر پاسخ داد: آره.. يادمه
جک پرسيد: آيا ممکنه شما نيمه شب تصادفي به درون کاخ رفته باشيد و تصادفي سری به آن زن زده باشيد؟

باب سر به زير انداخت و گفت: من ... بله...من...
جک که حالا ديگر به همه چيز پي برده بود پرسيد: باب ! پس تو ... تو تو اون حال و هوا و عشق و حال خودت رو جک معرفي کرده ای؟؟...تا من .. بهترين دوستت را ..
جک ديگر از شدت هیجان نمي توانست ادامه دهد... ، باب که از شرم و ناراحتي سرخ شده بود گفت .. جک... من مي تونم توضيح بدم.. ما کله مون گرم بود و من فقط مي خواستم .. فقط...حالا چي شده مگه؟
.
.
.
.
.
جک احضاريه دادگاه را نشان داد و گفت: اون زن طفلک به تازگي مرده و همه چيزش را برای من به ارث گذاشته

 
یک شنبه 8 خرداد 1390برچسب:, :: 15:57 :: نويسنده : م-ه

قبل از ازدواج وزن ایده‌آل با چهره‌ای بشاش، بعد از ازدواج چاق و افسرده و منزوی.

نتیجه‌گیری اخلاقی: آمادگی بدن در مقابله با روزهای سخت

_ قبل از ازدواج ایستادن در صف سینما و استخر، بعد از ازدواج ایستادن در صف شیر و گوشت.
نتیجه‌‌گیری اخلاقی: آموزش ایستادگی

_ قبل از ازدواج تعطیلات رفتن به دیزین واسکی، بعد از ازدواج در تعطیلات شست و شوی خانه و لباس.

نتیجه‌گیری اخلاقی: پر شدن اوقات‌فراغت

_ قبل از ازدواج نوشتن کتاب شعر و رمان، بعد از ازدواج نوشتن داستان پرنده در قفس.
نتیجه‌گیری اخلاقی: شهرت بادآورده

_ قبل از ازدواج صحبت تلفنی بی‌‌محاسبه زمان، بعد از ازدواج اتهام به پرحرفی حتی برای ده دقیقه.
نتیجه‌گیری اخلاقی: حفظ عضلات صورت

_ قبل از ازدواج رفتن به سفرهای هفتگی، بعد از ازدواج در حسرت رفتن به پارک سر کوچه.‌
نتیجه‌گیری اخلاقی: در امنیت کامل به سر بردن
 
یک شنبه 8 خرداد 1390برچسب:, :: 2:3 :: نويسنده : م-ه

یک روز زن و مردی ماشینشون با هم تصادف بدی می کنه ، بطوری که ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه ، ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برند ...
وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون اومدند ، خانم رو به طرف مقابل کرد و گفت : آه چه جالب شما مرد هستید !
ببینید چه به روز ماشینهامون اومده ؟! همه چیز داغون شده ولی ما سالم هستیم ! این باید یک نشونه از طرف خدا باشه که اینطوری با هم ملاقات کنیم و زندگی مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم ...!
مرد هم با هیجان پاسخ داد : بله کاملا با شما موافقم ، این باید نشونه ای از طرف خدا باشه !
بعد اون زن ادامه داد و گفت : وای خدای من ! اینجا رو ببین یک معجزه دیگه ! ماشین من کاملا داغون شده ولی این شیشه مشروب سالم مونده ! مطمئنا خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن رو جشن بگیریم !
زن مشروب رو به مرد داد و مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان داد ، در بطری رو باز کرد و نصف شیشه رو با ولع سر کشید ! بعد بطری رو برگردوند به زن که او هم بنوشه ...
اما زن در بطری رو بست و شیشه رو با خونسردی برگردوند به مرد !
مرد با تعجب گفت : شما نمی نوشید؟!
و زن در جواب گفت : نه ، فکر می کنم باید منتظر پلیس بشم !!!

 

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد